رادینم امروز وارد بیست ماهگی شد
نوزده ماه گذشت و روز به روز بزرگتر میشی و باهوشتر
ولی متاسفانه با اینکه دندونهای نیشت هم دراومدن هنوزم کم اشتهایی
الان 16 تا دندون دادری عشق مامان
چند تا کلمه ی جدید مثل نخ و عکس و در و .. هم میگی ولی هنوزم تلاش چندانی واسه صحبت نداری
اینم رادین گلم توی 19 ماهگی
اولین باری که تخم مرغ سالم دادم بهت خودت بخوری
استقبال کردی و کلشو خوردی
جدیدا اصرار داری همه چی رو خودت بدون کمک ما بخوری
وقتی سرصبح پستچی کت و شلوار پسرگلمو میاره و مامانی تا رادین بیدارمیشه از ذوقش اول کت و شلوارتو تنت می کنه
قربون چشمای پفیت بشم خوشتیپ من
با همه هشدارا و ومراقبتای ما آخرش دستتو با بخاری خونه ی باباجون و مامان جون سوزوندی و کلی گریه کردی
وقتی که می خوایم بریم ددر و اصرار داری خودت کلاهتو بپوشی
پسر کاری مامان که تو خونه تکونی به مامانش کمک می کنه
رادین و بچه هاش
اینجام بعد کلی دویدن و پیاده روی بیهوش شدی
کیف بابایی رو قاپیدی
اینم ریسه ی اسمت که چند ماه پیش به خاله ماری سفارش دادم واست درست کنه
اینم کفشی که واسه عیدت خریدیم
سرصبح رادین سرحال
توی خونه تکونی تشک نوزادیتو یافتم و تو بردیش روش بخوابی
هم خوشحال شدم دیدم پسرکم بزرگ شده و قد کشیده و هم ناراحت به خاطر گذشت سریع روزها
کلی حس ضد و نقیض دوست داشتم آخه مطمئنم بعدها دلم واسه الانت تنگ میشه
پس روزها لطفا آرومتر بگذرین
شیطون بلای مامان
17 اسفند 1394